به گزارش سرویس حسینیه «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ از مهران تا نجف ۲۹۸ کیلومتر بیشتر نیست. اما به خاطر جاده های باریک و ناهموار و شلوغ بودن مسیر در ایام اربعین، طی این مسافت ۷ تا ۸ ساعت به طول میانجامد. موقع ورود به نجف و مشاهده وضعیت شهر، چیزی که جلب توجه میکند توسعهنیافتگی شدید این شهر است.
هوا پر از گرد و غبار است. معماری شهر نیز در بسیاری از جاها آدمی را به حال و هوای تعاریفی که از شهرهای بسیار قدیمی سراغ است، میبرد. سبک زندگی نیز توسعه نیافته است. بسیاری از بچه ها را می بینی که حتی علیرغم استطاعت خانواده، پابرهنه در میان گل و لای کوچه ها راه میروند و با همین پاهای آلوده وارد خانه میشوند. در خیابانها تاکسی خاصی به چشم نمیخورد. بیشتر موتورسیکلتهای سه چرخهای هستند که راننده آن جلو نشسته و در قسمت پشتی چند نفر سوار شده و احیانا در کف آن چهار زانو می نشینند.
آیا واقعا همه ثروت و درآمد نفتی عراق صرف نظامیگری میشده است؟ و آیا در نجف که صدها سال است مرکز استقرار مراجع بزرگ شیعه است، امکان صرف بخشی از وجوهات شرعی برای توسعه این شهر و فراهم آوردن شرایط زیست بهتر برای ساکنان آن وجود نداشته است؟
غوغای عاشقان
سوار یکی از این سه چرخهها می شویم. راننده می پرسد آیا منزل صلواتی میخواهید یا به حرم می روید ؟ ما نیز که میخواهیم ابتدا جایی مستقر شویم و پس از لختی استراحت برای زیارت به حرم حضرت امیر (ع) برویم، میگوئیم منزل صلواتی. او ما را به منزل شخصی متمول با نام ایاد میبرد. ما خود ایاد را نمیبینیم. در خانه باز است و زائرین پذیرایی میشوند.
مقابل منزل، یک خودرو مدرن پرادو پارک است. ماشین ایاد است. ساعتی بعد که او را می بینم یاد شخصیت های اسطوره ای بزرگی در ذهنم تداعی می شود. انگار که حاتم طائی است؛ با اخلاص تمام خانهاش را در خدمت زائرین گذاشته و خود و خانوادهاش این کار را همچون یک وظیفه الهی بر عهده گرفتهاند. چند خانم زائر ظاهرا میخواهند جایی بروند. ایاد و همسر وی به جای اینکه آنها را صرفا راهنمایی کنند، ایشان را سوار ماشین خود کرده و به سوی مقصد حرکت می کنند.
حتی موقع نشستن، صندلیهای بهتر را به مهمانان می دهند و همسر ایاد در ردبف سوم که قسمت بار ماشینهای شاسی بلند است، می نشیند. ایاد خانهاش را طوری ساخته است که متناسب پذیرایی از زائرین نیز باشد. چند تا سرویس بهداشتی و چندتا حمام در منزل او وجود دارد. مقدار زیادی پتو برای استراحت است و منزل به دو بخش مستقل زنانه و مردانه قابل تقسیم است.
پس از چند ساعت استراحت عازم زیارت حرم حضرت علی (ع) می شویم. در میانه راه جوانی چایی می فروشد. سه تا چایی سفارش می دهیم. پیرمردی نزدیک می شود و بدون مقدمه پول چایی ما را حساب میکند و می رود. فقط میتوانیم بگوییم ممنون. به سمت حرم راه میافتیم اندیشیدن در مورد شخصیت علی و حس نزدیکتر شدن به او، جرات پیش رفتن و قدم به سوی حرم برداشتن را از شخص میستاند. لذا باید قدری با غفلت حرکت کرد. به حرم میرسیم.

بسیاری از مردم با دمپایی آمدهاند تا در آن ازدحام جمعیت، از شر سپردن کفش به کفش داری راحت شوند. دمپایی را در جای مشخصی می گذارند. اما جالب است که موقع نماز این دمپایی ها توسط خدام حرم به گوشهای پرت می شوند و زائران در موقع بازگشت به خاطر جا به جا شدن دمپاییها با سیلی از دمپایی های سرگردان مواجهند که به نحو فله ای در گوشهای ریخته است و مردم برای پیدا کردن دمپایی خود با چالش عجیبی مواجهند.
داخل حرم به شدت مملو از جمعیت است. لذا امکان رسیدن به ضریح مقدس حرم نیست و آنهایی که اصرار برای این کار دارند ، عموما ناخواسته فشار شدیدی به خود و دیگران وارد می کنند که احیاناً خطرناک است. حتی گفته میشود در میان خانمها یک نفر همان روز یا روز قبل ظاهرا در اثر فشار جمعیت فوت کرده است.
از حرم باز می گردیم. به موکبی ایرانی با نام موکب امام رضا علیه السلام برمی خوریم. در قسمت جلویی موکب یک ال سی دی بزرگ گذاشته اند که نوحه فارسی پخش می کند و سینهزنی ایرانی نمایش میدهد. ظاهرا سطح توسعه متفاوت، بر سبک اشعار و نوع سینه زنی و نوحه سرایی نیز موثر است. چرا که مراسم عزاداری ایرانیان تا حدی مدرنتر به نظر می رسد.
شب را در منزل ایاد می مانیم. در اتاق بزرگی که محل اسکان آقایان است، چند نفر جوان اصفهانی که یکی از آنها پزشک است نیز حضور دارند. پزشک اصفهانی کلی دارو با خود آورده و به افرادی که مشکلی دارند، تجویز و هدیه می دهد. آنها با یکی دو نفر که از کرمانشاه آمدهاند، بحث سیاسی میکنند و در میان مباحث به شدت به به آقای روحانی (رئیس جمهور)، حتی با الفاظی توهین آمیز میتازند. هرچند عموم زائران ایرانی غیر سیاسی به نظر می رسند، اما افراد معدودی که سیاسیاند، ظاهرا اکثریتشان از هواداران جناح اصولگرا هستند. فردا قرار است به کربلا برویم.
حسین، عاشقانش را رهرو همیشگی این راه می کند
صبح زود از اتاق بیرون آمدم. طلبه جوانی را دیدم که پای راستش به شدت آسیب دیده بود. از اردبیل آمده است. پای او به گفته خودش در ایران ضربه خورده و در حرم حضرت علی (ع) نیز یک نفر روی پایش افتاده و به خاطر درد شدید، قادر نیست پای خود را بر زمین بگذارد. چوب بزرگی را پیدا کرده و به کمک آن لنگلنگان و به زحمت خود را جا به جا میکند. به او گفتم چرا از عصا استفاده نمیکنی؟ گفت قادر به رفتن به بازار و خرید عصا نیستم.
به پسر ایاد هم گفتم، چندان توجهی نکرد. کسی هم نیست که کمکم کند. برایم تعجب برانگیز است. این همه شور و احساس مذهبی چرا صرفاً معطوف به آداب و مناسک ظاهری است؟ چرا کمک به همنوع که به گوهر دین نزدیکتر است، کمتر مورد توجه است؟ به بازار رفتم. اما از آنجا که صبح خیلی زود است، داروخانهها و مراکز فروش تجهیزات پزشکی عموما تعطیل هستند. نشانی فروشگاهی را که عصا و سایر تجهیزات پزشکی می فروخت، ولی در آن ساعت بسته بود، شناسایی کردم و برگشتم.
به طلبه زائر توصیه کردم که ساعتی بعد همسرش یا شخص دیگری را به آدرس آن فروشگاه بفرستد و عصایی بخرد. می خواهیم به کربلا برویم. به یکی از مغازههای اطراف مراجعه کردم تا چند بطری آب معدنی بخرم. فروشنده، نوجوانی حدود ۱۴ یا ۱۵ ساله است. چهار بطری آب معدنی برداشتم. قیمت چهار بطری آب ۱۰۰۰ دینار می شد. اسکناسی پنج هزار دیناری دادم تا قیمت را کسر کند. فروشنده نوجوان گفت پول خرد ندارم. قیمت این بطری های آب به پول ما حدود ۱۲ هزار تومان است، گفتم پول ایرانی می دهم.

گفت پول ایرانی نمیپذیرد. از خرید صرفنظر کردم. اما او گفت آبها را ببر، حلال است و به اصرار بطریهای آب را به رایگان به من بخشید. عموم زائران در ایام اربعین مسیر نجف تا کربلا را پیاده میروند. از نجف تا حرم حضرت عباس علیه السلام در کربلا تیرهای چراغ برقی وجود دارد که تعداد آنها ۱۴۵۲ تیر است. به آنها عمود گفته میشود. عمودها شماره گذاری شدهاند. ما که توفیق پیاده روی تمام مسیر را نداریم، سوار ماشین شده و در عمود ۱۲۷۶ پیاده می شویم تا مابقی راه را پیاده برویم. تمام مسیر پر از جمعیت است.
پیش از این فکر میکردم که شاید اینکه گفته می شود ۲۰ میلیون نفر جمعیت در مراسم اربعین شرکت می کنند، شاید با اغراق همراه است. اما اینجا به راحتی می توان موضوع را باور کرد. به راحتی می توان دید که جمعیت در طول این مسیر ۸۰ کیلومتری حضوری پرشمار و متوالی دارد و این شرایط در چندین روز پشت سرهم تکرار می شود. شاهد دیگر آنکه آمار زائران ایرانی ظاهراً قریب دو میلیون نفر است و این در حالی است که در کربلا تعداد زائران ایرانی به زحمت به ۱۰ درصد جمعیت زائران میرسد و این نکته روایت گردهمایی ۲۰ میلیون نفر عاشق حسین (ع) را در یک شهری که کمتر از ۶۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، قوت بیشتری میدهد. مسیر پر از موکبهای پذیرایی است.
موکبهای ایرانی بسیار اندکاند . عموم موکبها عراقی هستند و با اصرار از زائران پذیرایی می کنند. مردی ما را وادار کرد که ساعت ۴ بعد از ظهر به صرف شام در موکبش بنشینیم. وقتی از موکبی غذا یا نوشیدنی یا هر چیز دیگری میپذیری، از شما سپاسگذار میشوند. انگار لحظهای وارد آرمانشهری شدهای که تمام مناسبات پولمحور، مادی گرا و خودخواهانه رنگ باخته است. منفعت جویی فردی در برابر ایمان و عاطفه، به تسلیم محض درآمده و خودپسندی جا را به عشق حسین سپرده است.
عدهای زائران را به استراحت در موکب خویش دعوت میکنند. عدهای کفش زائران را پاک میکنند. عده ای به ماساژ دادن پاهای خسته زائران مشغولند و کودکانی هستند که عطر و اودکلن در دست داشته، سعی دارند جامه زائران را معطر کنند. دیدن این صحنه های عاشقانه روح آدمی را نوازش میدهد و شاید حکمت اینکه این سفر علیرغم سختیهایش، اکثریت زائران را شیفته خود می کند، همین است. "خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر" برای عموم زائران، این چندمین بار است که به کربلا آمدهاند.
انگار عشق حسین، عاشقانش را رهرو همیشگی این راه می کند. فلسفه مناسک اربعین، شاید به فلسفه حج شباهت یافته است. از جای خویش برخاستن ، به آرمانی لبیک گفتن، زندگی راحت متعارف خویش را رها کردن ، سختی راه را به جان خریدن و آنگاه عشق و ایثار را مشق کردن و به تماشا نشستن. راهپیمایی مسیر به خاطر تنوع موکبها و پذیراییهای متعدد بی شباهت به یک مراسم مفرح نیز نیست: انواع غذا، انواع ساندویچ و انواع نوشیدنی. هوا تاریک شده است. موکبداران به ما پیشنهاد استراحت میکنند؛ اما با توجه به اینکه ما بخش اعظم مسیر را با ماشین آمدهایم و خسته نیستیم، راه را ادامه داده و وارد کربلا می شویم؛ غافل از آنکه در کربلا، شبهنگام، با توجه به ازدحام جمعبت، پیدا کردن جایی برای استراحت با چالش سنگینی مواجه است.
دکتر فردین قریشی؛ استاد تمام دانشگاه تهران/ اربعین 1397



